- بی زیان
مرکّب از: بی + زیان، بی ضرر، بی اذیت، بی گزند، (یادداشت مؤلف) :
همی گفت هر کس که بودش خرد
که گر بی زیان او بما بگذرد،
فردوسی،
یکی بی زیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آمد همی بر سرم،
فردوسی،
بدان ای سر مایۀ تازیان
کز اختر بوی جاودان بی زیان،
فردوسی،
شاه زمانه شاد و قوی باد و تندرست
از گردش زمانه بی اندوه و بی زیان،
فرخی
همی گفت هر کس که بودش خرد
که گر بی زیان او بما بگذرد،
فردوسی،
یکی بی زیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آمد همی بر سرم،
فردوسی،
بدان ای سر مایۀ تازیان
کز اختر بوی جاودان بی زیان،
فردوسی،
شاه زمانه شاد و قوی باد و تندرست
از گردش زمانه بی اندوه و بی زیان،
فرخی
